مشاوره خانواده

ساخت وبلاگ

با عرض سلام و خسته نباشید.
28 ساله و مجرد هستم.به خاطر مسایلی که در کودکی داشتم نتونستم با محیط بیرون و انسانهای دور و برم ارتباط برقرار کنم حدود 10 ساله که مشکلم برطرف شده اما باز هم تحت تاثیر همون مشکل هستم.تجربه های بدی داشتم.گاهی اوقات فکر میکنم اصلا اداب معاشرت بلد نیستم و یاد هم نخواهم گرفت.البته توی این مورد یه سری مطالعات داشتم اما اونجوری که دلم میخواد رشد نکردم.موقع حرف زدن عجله دارم میخوام زود تمومش کنم.اعتماد به نفس پایینی دارم.و گاهی موقع برخورد با ادمها جمله ها یادم میره یا حرفهایی میزنم که پشیمون میشم.خسته شدم.حتی این حرفهایی که اینجا نوشتم رو نمیتونم به خواهرم بگم .ازینکه خودم و احساستم رو ابراز کنم خجالت زذه میشم.یه نقاب به اسم غرور زدم ولی خودم میدونم که هیچی نیستم.چطور میتونم ارتباطاتم رو عالی کنم.عالی!یکی از مشکلاتم اینه کمالگرا هستم و همیشه خودم رو سرزنش میکنم. میخوام خوب حرف بزنم و توی اداب معاشرت عالی باشم.از خودم مطمین باشم. و تردیدهام یه روز تموم بشه و به اینکه دیگران راجع به من چه فکری میکنن توجه نکنم.لطفا کمکم کنید.

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 165 تاريخ : پنجشنبه 31 تير 1395 ساعت: 18:31

سلام
من 15 سال دارم نزدیک به دو ماه بود که هفته ای یک بار یا دوبار خودارضایی میکردم و نزدیک یک هفته با یک دختر با سن 18 سال دوست شدم و خودم رو به صورت غیر واقعی معرفی کرده بودم و به یک هفته نکشیده منحلش کردم چون میدونستم با پسر دیگه ای رابطه داشته من در طول یک هفته حتی به فکر خودارضایی هم نرفتم چون خلع روحی که داشتم بر طرف شده بود لطفا راهنمایی کنید این دوستی هم اولین رابطه من با یک دختر بود الان هم دچار افسردگی شده ام لطفا راهنماییم کنید ممنون:)

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 165 تاريخ : چهارشنبه 30 تير 1395 ساعت: 22:53

در مورد معیار های ازدواج.
یکی از معیار های ازدواج که همه جا ذکر میشه اینه که از نظر اخلاقی به هم بخورند. و همچنین ذکر میشه برخی از ویژگی های اخلاقی باید مشابه همدیگه باشه و برخی متضاد. منتها راجع به اینکه در چه موردی باید مشابه انتخاب بشه و در چه موردی متضاد قابل درک نیست برام. برای مثال خود من فردی درونگرا – کم حرف هستم و از بیرون همه به عنوان یک فرد خوشحال منو میبینن. از طرفی خیلی مغرور هستم. حالا نمی دونم همسرم درونگرا باشه بهتره با برونگرا-کم حرف یا پر حرف؟

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 167 تاريخ : چهارشنبه 30 تير 1395 ساعت: 22:53

با سلام و وقت بخیر
دختری 30 ساله هستم و دانشجوی دکتری. تقریبا یکسال و نیم پیش با یکی از همکارانم آشنا شده و بعد از سه ماه آشنایی و با رضایت خانواده ها با یکدیگر عقد کردیم. همسرم دارای مدرک لیسانس و 2 سال از من کوچکتر بود. برای من مدرک تحصیلی در اولویت نبود بلکه پایبندی به اصول اخلاقی و انسانی از مهمترین اولویتهام بود.خانواده ی من برخلاف خانواده ی ایشون، زیاد پررفت و آمد نیستن و به مرور این موضوع به معضلی برای خانواده ی ایشون تبدیل شد. در این میان مادرم به بیماری افسردگی مزمن دچار شد و باعث شد من علاوه بر درگیری در دانشگاه وقت بیشتری را درکنار مادرم صرف کنم. اوضاع بد و خوب پیش رفت تا نوروز امسال که من نتوانستم به مدت طولانی به دیدن خانواده ی ایشون که در شهرستان هستن برم و یک روزه رفتم و برگشتم و بهتر دیدم وقت بیشتری را در کنار مادرم باشم. این موضوع ظاهرا برای همسرم و خانواده ش زیادی سنگین جلوه کرد. با اینکه ما هنوز عقد هستیم و به دلیل مشکل مسکن فعلا عروسی نگرفته ایم. بعد از اختلافی که سر ماجرای نوروز پیش اومد همسرم منو تهدید به طلاق کرد. من همسرم رو و زندگی ای که قرار بود در کنارش بسازم رو دوست داشتم و بعد از نصیحت خانواده ها مجددا به روزهای خوب برگشتیم. تا یک ماه پیش که در مسافرت من خیلی خسته بودم و درگیری فکری داشتم و کمی بهانه گرفتم و ایشون مجددا از فرصت استفاده کرد و گفت که اختلاف سنیمون باعث میشه نتونه به من محبت کنه و میخواد بره و درخواست طلاق بده. این حرف رو مستقیما به پدر من هم گفت و در مقابل پرسش پدرم که پرسید مشکل چیه و مسلما سن نیست چون از اول میزان تحصیلات و سنش رو میدونستی، گفت دادخواستم رو خواهم داد و شما قاضی نیستین که بخوام بهتون جواب پس بدم! اینو هم بگم که من تک دختر خانواده هستم و درشهری که زندگی میکنیم هیچ فامیلی نداریم ولی فامیل همسرم همگی اینجا هستن. به لحاظ مالی خانواده ی من کمی وضع مالی بهتری داره. از نظر ظاهر هم اختلاف سنی ما اصلا به چشم نمی آد و کسی جز خانواده های دو طرف ازش اطلاع نداره. صورت و هیکل مناسبی هم دارم. الان دقیقا یکماهه نه خودش و نه خانواده ش هیچ تماسی نگرفتن و من حتی نمیدونم دادخواست داده یا نه. حتی میترسم ازش بخوام با من به مشاور مراجعه کنه چون واقعا احساس میکنم این آدم سه ماهه ی اخیر رو نمیشناسم. دچار سردرگمی زیادی شدم. ممنون میشم راهنماییم کنید.

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 177 تاريخ : چهارشنبه 30 تير 1395 ساعت: 22:53

سلام وقتتون بخیر من ی دخترم با چهره معمولی که تاحالا حتی کوچکترین رابطه دوستی با جنس مخالف نداشتم اما شرایط ازدواج مناسب هم برام پیش نیومده با اینکه خانواده مذهبی ای دارم و خودم هم محجبه و چندان بی اعتقاد نیستم دچار سردرگمی شدم سال هایی از عمرم که بیشترین نیاز جنسی و عاطفی رو دارم گذشته و داره میگذره جدیدا ت شبکه های اجتماعی با فردی دوست شدم ظاهرا نظرمو جلب کرده و بااینکه میدونم ی رابطه عمیق ندس وسوسه شدم باهاش باشم ولی استرس وحشتناکی ام دارم و کلا ادم ترسویی هستم درسته که منتظر ازدواج بمونم و تا کی؟چه تضمینی وجود داره با حق انتخاب های نامحدودی که برام شاید بوجود بیاد بتونم از زندگی آیندم که هیچیش معلوم نیست لذت ببرم؟

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 154 تاريخ : چهارشنبه 30 تير 1395 ساعت: 13:32

تک فرزند خانواده هستم 36سال سن دارم به دلایل شخصی علاقه ای به ازدواج نداشتم لیسانس طراحی صحنه تاتر و همچنین لیسانس دکوراسیون داخلی دارم کار عملی ساخت دکور و غیره انجام میدم (از نظر مالی وابسته به خانواده نیستم) پدرم کارمند بازنشسته اس از کودکی رفاه نسبی داشتم نه که فکر کنید هرچه میخواستم فراهم بوده ولی سخت نگذشته پدر و مادرم هردو تحصیلات دیپلم دارن مدت 3سال هست که با یکی از همکارام دوست هستم البته ایشون رو از 6سال پیش میشناختم یعنی رابطه دوستی ما بر اساس شناخت دوطرفه بوده ایشون تقریبا از من 3سال کوچکتر هستن اوایل بخاطر این موضوع راضی به رابطه دوستی با ایشان نبودم ولی چون نسبت به ایشان شناخت نسبی داشتم و پس از بررسی ها و امتحان هایی که بالاخره هر کدوم از ما از طرف مقابلشون میگیرند به ایشان اطمینان کرده و رابطه دوستی مان را شروع کردیم کم کم انگیزه ازدواج در ما شکل یافت (با اینکه تا قبل از این مخالف سر سخت ازدواج بودم و اجازه ورود خواستگاران رو نمیدادم راستش فکر میکردم مرد زندگیمو خودم باید پیدا کنم و کلا نسبت به خواستگاری و خود کلمه ازدواج یه ترس درونی داشتم) با علاقه مندی دو طرفه ای که در ما ایجاد شد علاقه به ازدواج در من پدید امد خانواده ایشان از نظر مالی تقریبا متوسط هستن دو برادر و یک خواهر دارند که ازدواج کرده ان پدرشان نیز کارمند بازنشسته هستن ایشان تحصیلات اکادمیک نداشته ان که با تشویق من شروع به ادامه دادن کرده اند ولی من بخاطر این که میدونستم خانواده ام این مورد تحصیلات براشون مهمه گفتم که ایشان لیسانسه هستن خانواده ایشان منو رو دیده و همه به عنوان عروسشون میشناسن ایشان شغل ثابتی ندارن ولی در امدشان بد نیست گاهی پروژه های مشترک داریم گاهی جداگانه یک سال پیش خانواده ایشان برای خواستگاری تماس گرفتند علی رقم این اتفاق از طرف خانواده ام چیزی به من مطرح نشد تا اینکه مجبور شدم خودم جویا بشم که با مخالفت خانواده ام روبرو شدم کم و بیش از ارتباط کاری ما خبر داشتن ولی به دلیل سن و شغل مخالفت کردن مادر بزرگ من فوت کردن و تا یک سال مجبور شدیم صبر کنیم در تماس های بعدی خانواده ایشان باز هم همچنان جواب سر بالا دادن خودم با خانواده به صحبت نشستم و حرفشان این بود که ما فکر میکردیم همه چیز تمام شده با صحبتی که پارسال کردیم پیگیری هم نکردی (خوب بخاطر حال روحی مامانم اصلا جایز نبود چیزی بگم)و اینکه ایشان فقط به عنوان همکار مناسب شما هستن بیشتر ایرادشان به سن و نداشتن به قول خودشان آب باریکه است و اینکه این خانواده به ما نمیخورن لازم به ذکر است که اصلا خانواده ایشان را ندیده ان و خود ایشان رو هم یک بار به عنوان همکار من دیدن (یعنی به چشم خواستگار ندیده ان) ایشان جوان مصم و خود ساخته ای هستن و سخت کوش در این مدت که ایشان رو میشناسم خیلی پیشرفت کرده اند با تمام مردهایی که قبلا دیدم متفاوت هستن شخصی که میشود رویش حساب کرد و اطمینان کرد خانواده من حتی اجازه نمیدن بیاید و خواسته خود را مطرح کند پدرم یکبار بهم گفت که نمیخواهم دخترم بدبخت شود تا ابد خرجت را میدم (البته که غیر از یک جای خواب و غذا چیزی از ایشان نخواسته و نگرفته ام از نظر مالی مستقل هستم) (همه شما خوب میدانید که انسان فقط احتیاج به جای خواب و غذا ومسال مادی ندارد) مادرم از اینکه طلاق زیاد شده و پدرم از اوضاع اقتصادی کشور ترس دارن و فکر میکنن که ایشان نمیتوانند مرا خوشبخت و زندگی را تامین کنند کسی هم حرفشان در خانواده ام تاثیر داشته باشند ندارم که بتوانم از ایشان کمک بگیرم تماس های خانواده ایشان هم هیچ مشکلی رو حل نکرده حرف زدن منم راه به جایی نبرد واقعا مستعصل شده ام لطفا راهنماییم کنید سپاس (از طولانی بودن مطلب عذر میخوام میخواستم که همه شرایط را مطرح کرده باشم که بهتر راهنماییم کنید)

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 158 تاريخ : چهارشنبه 30 تير 1395 ساعت: 2:47

طلاق نباید شما را شگفت زده کند – نشانه های آن مشخص است!

.

اگر چه در طلاق مردها نیز می توانند برای تصمیم گیری در طلاق شروع کننده باشند اما در 75 درصد از موارد این زنها هستند که درخواست طلاق می کنند. ممکن است طرف مقابلی که از او درخواست طلاق شده به حدی از زندگی ناراضی باشد که به راحتی انجام این کار را بپذیرد و یا بر عکس مخالفت کنند و بر ادامۀ زندگی اصرار ورزد و معتقد باشد اگر کمی بیشتر صبر کنند و تحمل داشته باشند مشکلاتشان حل می شود. در برخی موارد زوجی که از او درخواست طلاق شده کاملا مشکلات زندگی شان را انکار می کند و از این درخواست شوکه می شود و معتقد است که زندگی آنها بسیار موفق بوده است و همسرش با این درخواست طلاق عقل خود را از دست داده است.

مسئله داشتن عقیده ای مشترک در طلاق امر بسیار مهمی است زیرا این مسئله مشخص می کند که طلاق گرفتن زوجی می تواند به طور توافقی انجام گیرد و یا اتفاقی تلخ تر با مشکلات بسیار باشد.

هدف از این مقاله تشریح موقعیتی که در آن زوجین طلاق را حتمی تصور می کنند. هدف این است که به زوجین گوشزد کنیم نشانه های طلاق را جدی بگیرند تا زمانی که بحث طلاق را یکی از زوجین مطرح می کند طرف مقابل شوکه نشود. اکثر افراد زمانی که بحث صلاق می شود نشانه های آن از مدت ها پیش در زندگی آن ها دیده شده است. در اینجا هدف این نیست که دلایل شکست در ازدواج را بیان کنیم بلکه می خواهیم به بررسی و تشریح نشانه های طلاق در زندگی زناشویی افراد بپردازیم و به آنها کمک کنیم که این نشانه ها را بسیار جدی بگیرند و از کنار آن به راحتی رد نشوند.

شش مورد از نشانه های طلاق

ازدواج به یکباره نمی شکند بلکه به مرور مورد فرسایش قرار می گیرد. هر باری که در زندگی زوجین اتفاق ناخوشایندی می افتد و یکی از زوجین از دیگری می رنجد و این مسئله بدون معذرت خواهی و ترمیم عاطفی بسته می شود، هر باری که یکی از زوجین در شناخت نیازهای عاطفی دیگری شکست می خورد و نسبت به آن بی اعتنا می شود این تحلیل و فرسایش اتفاق می افتد. هر باری که طرفین از بحث کردن دربارۀ مشکلاتشان طفره می روند زیرا می دانند که این بحث و گفتگو نتیجه ای نخواهد داشت و هر باری که یکی از زوجین از داشتن رابطه جنسی خودداری می کند زیرا از نظر عاطفی در شرایط مناسبی قرار ندارد این ازدواج شکننده تر و فرسایشی تر می شود.

دلایل متعدد دیگری برای وجود این تحلیل و فرسایش در ازدواج وجود دارد مثل توجه بیش از اندازه به مسائل شغلی و یا مسئل مربوط به فرزندان که باعث می شود زوجین نسبت به نیازهای یکدیگر بی توجه شوند و تمام تمرکز و انرژی خود را صرف کار و بچه ها کنند. حتی در برخی موارد فاش شدن برخی رابطه های پنهانی و نامشروع یکی از زوجین به ازدواج ضربۀ بزرگی می زند و این فرسایش را به حداکثر می رساند.

حال چگونه این فرسایش و تحلیل هایی که رابطۀ زوجین در طول زمان پیدا می کند ازدواج آنان را به مرحلۀ طلاق می کشاند؟

دفعه ی بعدی که شما زوجی را در رستوران دیدید که سر یک میز نشسته و در سکوت مشغول خوردن غذا هستند رابطۀ چشمی ای با هم ندارند و با هم صحبتی نمی کنند بدانید رابطۀ بین آنها بسیار سرد و بی احساس است و حتی شاید رابطۀ آنها نیز در آستانۀ طلاق باشد. البته شاید به این زودی ها بین انها این اتفاق نیفتد افراد بسیاری هستند که با وجود مشکلات زناشویی بسیار باز هم به ازدواج خود ادامه می دهند زیرا از طللاق و عواقب آن می ترسند اما حداقل یکی از آنها و یا حتی هر دو به طلاق فکر کرده اند و یا زمانی بوده که تصمیم به جدایی داشته اند.

در اینجا شش نشانۀ طلاق را بیان می کنیم البته نشانه های بسیار دیگری نیز وجود دارند اما  این شش مورد از مهم ترین آنها هستند.

1- حل و فصل نکردن اختلافات

محقق معروف جان گاتن بیان می کند که فقدان وجود روابط اثر بخش باعث می شود که زوجین در ازدواج شکست بخورند اما علاوه بر این وجود درگیری و کشمکش هایی که بدون راه حل و بی نتیجه رها می شوند نیز در این میان تاثیر بسزایی دارد. افرادی که راه حل مناسبی برای پر کردن فاصله ها و حل مشکلاتشان انتخاب نمی کنند و سعی می کنند که با خودداری کردن از گفتگو و بحث دربارۀ مشکلاتشان وجود آنها را نادیده بگیرند ضربۀ بزرگی به رابطه می زنند. در برخی موقعیت ها زوجین به مرحله ای می رسند که از صحبت کردن و گفتگو با یکدیگر ناامید می شوند و می دانند که این گفتگو به جایی نخواهد رسید و نتیجه ای نخواهد داشت و به راحتی هر دو طرف از صحبت کردن با یکدگیر امتناع می کنند. در موقعیت دیگری شاید یکی از طرفین و یا هر دو به این گفت و گو به  شکل یک درگیری و دعوا بنگرد که در آن باید پیروز شود و دیگری را مطیع خود سازد. اما در نهایت در این میان چه اتفاقی می افتد. این فاصله هر روز زیادتر می شود و مشکلاتشان حل نشده روی هم انباشته می شوند و در نهایت به شکست در ازدواج می رسند.

2- طلاق عاطفی

وجود روابط احساسی حداقل چیزی است که برای حفظ صمیمت رابطه و ادامۀ آن نیاز است و در این رابطه احساسات هر دو طرف بخش مهمی از رابطه است و باید نسبت به هم گرم و صمیمی باشند. وجود رابطه ای با صداقت بدون ظاهر سازی، گرم و پرحرارت از عناصر اولیه و ضروری یک رابطۀ محکم و صمیمی است.

3- سردی و بی احساسی

احساس معمولا همراه با سردی و خالی از علاقه و صمیمت می شود. اگر همسرتان از نظر احساسی نسبت به شما سرد و بی احساس شده است شاید دیگر به شما عشقی ندارد. افرادی که معمولا زندگی آنها به طلاق کشیده شده است معمولا می گویند دیگر در آن زندگی عشقی احساس نمی کردیم و این بی احساسی بستگی دارد که هر یک از طرفین تا چه حد به سردی رسیده باشند.

4- فقدان رابطۀ جنسی

رابطۀ جنسی نشان دهندۀ گرمی و حرارت در رابطۀ احساسی است. زمانی که زوجین به مدت طولانی با هم رابطۀ جنسی ندارند این مسئله نشان قابل اتکایی بر وجود سردی و مرگ تدریجی رابطۀ آنها خواهد بود. هم چنین اگر یکی از زوجین متمایل به برقراری رابطۀ جنسی نباشد و لذتی از آن نبرد نشان دهندۀ آن است که ازدواج آنها در حال فرسایش و تحلیل رفتن است.

5- توجه بیش از اندازه به مسائل خارج از رابطۀ زناشویی

ازدواج های سرد و خالی بسیار خسته کننده هستند. برخی زوجین سعی می کنند این سردی را با توجیه بیش از اندازه بر فرزندان و یا پرداختن به فعالیت هایی که مربوط به اموری غیر از زندگی زناشویی شان است جبران کنند. برخی زوجین سعی می کنند تمرکز خود را بیشتر بر امور شغلی خود قرار دهند و تا دیر وقت سر کار می مانند تا مدت زمانی که قرار است با یکدیگر باشند را به حداقل برسانند و هر اندازه که زوجین بخواهند گرما و صمیمت رابطۀ عاطفی خود خارج از رابطه زناشویی شان جستجو کنند سردی و فاصلۀ بین آنها بیشتر می شود. اکثر این افراد در محیط کار دوستانی پیدا می کنند که با ایجاد رابطۀ احساسی و عاطفی با آنها سعی می کنند سردی رابطه زناشویی خود را به فراموشی بسپارند.

6- آمادگی برای زندگی مجردی

من زوجی را به خاطر می آورم که در آستانۀ طلاق بودند و سالها پیش بر روی آنها کار می کردم. مرد در برنامۀ طلاق، خانه ی خود را برای بار دوم در رهن قرار داد تا بتواند هزینۀ عمل کاشت مو را فراهم کند تا شانس خود را در یافتن همسر جدید بالا ببرد. هر چند این مورد به نظر غیر منطقی و افراطی می رسد اما معمولا افرادی که زندگی تازه ای را شروع می کنند در گام های نخست به بهبود ظاهر خود می پردازند و مشغول فعالیت های ورزشی مانند حفظ تناسب اندام و گرفتن وقت آرایشگاه می شوند تا ظاهر خود را تغییر دهند. معمولا زن هایی که خانه دار بودند به امور تازه ای علاقه نشان می دهند مانند کار کردن و به دست اوردن استقلال مالی از همسر. ما بسیاری از اوقات افرادی را که در شرف اقدام برای طلاق هستند می بینیم که به فعالیت های ورزشی مانند تنیس و یا گلف بدن حضور همسرشان می پردازند و به ساختن روابط اجتماعی به عنوان فردی مجرد روی می آورند.

چه کاری باید انجام دهیم؟

اگر شما خود را در موقعیت هایی مانند موقعیت های بالا یافتید بدانید که ازدواج به مشکل جدی ای خورده است.

ما سعی نداریم نقطه یا مرزی را که یک ازدواج به شکست می انجامد را به صورت دقیق مشخص کنم اما می توانم بگویم که این علائم و یا حداقل بیشتر آنها در هر طلاقی که اتفاق می افتد وجود دارد. کوچکترین کاری که شما می توانید انجام دهید شروع کردن گفتگویی صادقانه و طولانی با همسرتان است. اگر نمی توانید این گفتگو را بدون وارد شدن به مشاجره و کشمکش و متهم کردن یکدیگر که تنها اوضاع را  بدتر می کند انجام دهید سعی کنید در یک جلسه مشترک با حضور مشاور خانواده مشکلات خود را بیان و حل کنید. زیرا حتی در صورتی که در پایان تصمیم به طلاق بگیرید اقدام زودتر شما برای رو به رو شدن با مشکل و برنامه ریزی برای یک جدایی مسالمت آمیز و توافقی شانس شما را برای طلاقی خوب و یا پیامدهای ویرانگر کمتر افزایش می دهد.

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 157 تاريخ : سه شنبه 29 تير 1395 ساعت: 23:11

سلام من پسری 26 ساله ساکن تهران و لیسانس عمران هستم.وضعیت خانوادگی متوسطی دارم شکر خدا.حالا میخوام با توکل به خدا با خواهر یکی از هم دانشگاهی هام که پزشک هست و درحال تحصیل برای تخصصه ازدواج کنم.دختره یک سال و نیم از من بزرگتره و وضع مالی بهتری دارن و قم هستن.به گفته برادر دختر که هم دانشگاهیی من هست,برای خواهرش فهم و درک و اخلاق مهم هست.
من زیاد پرس و جو کردم و نظرهای خانوم های پزشک و دیگران رو پرسیدم.یه جورایی میدونم زندگی با پزشک چجوریه و مشکل سن هم شنیدم تا 3 سال مشکل نداره و سن تقویمی با سن بیولوژیک هر فردی فرق داره.ممنون میشم راهنمایی کنید.

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 168 تاريخ : سه شنبه 29 تير 1395 ساعت: 19:58

سلام وخسته نباشید.
در واقع مشکل اصلی من به ریشه خانوادگیم برمیگرده اینکه چون کوچیکترین عضو خانواده بودم هیچ وقت اجازه اظهار نظر یا دفاع از حق خودم نداشتم یا اینکه اجازه ندادن که من حرفمو تو هیچ شرایطی بزنم همیشه مادر پدرم یا خواهرها وبرادرام برام تصمیم گرفتن وهمیشه مجبور بودم تابع نظرات اونها باشم.
متاسفانه وقتی ازدواج کردم و وارد زندگی مشترک شدم خیلی به مشکل برخوردم توی دعواهام با همسرم هیچ وقت قدرت حرف زدن ندارم قدرت بیان ندارم همیشه تابع هستم و این منو خیلی اذیت میکنه.
میخوام کمکم کنید قدرت بیان داشته باشم.

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 159 تاريخ : سه شنبه 29 تير 1395 ساعت: 13:26

با سلام و خسته نباشيد
من ٥ ساله ازدواج كردم و خونواده شوهرم طوري هستن كه كل فاميل هميشه در كنار هم خستن، يعني مادرشوهرم اينا ٤ خواهرن و هميشه و هر لحظه خواهرها و بچه ها كنار همند، حتي روزهاي جمعه ( بلا استثنا هر جمعه)همه شب رو جمع ميشن در خانه مادرشوهرم و نزديك ٤٠ نفر ميشن
متاسفانه بچه ها و خواهرها بسيار در مورد همه نظر ميدن و شديدا تو فاز غيبت هستن
و اينم بگم اين خانواده بسيار مذهبي هستن و هميشه در مورد من و حجابم قضاوت ميكنن با اينكه قبل ازدواج من رو ميشناختن و خواستگارم بودن يعني من با همسرم آشنايي قبلي نداشتم البته بگم من خيلي خيلي رعايت ميكنم اما شوهرم هميشه ميگه حجابت كاملا ايده آله و بيشتر از اين نياز نيست
قضاوت اين ها به حدي بود كه يك بار مستقيم زن عموي شوهرم برگشت تو روم گفت بي حجابي( يك كلمه بسيار ركيك كه نميشه مطرح كرد) و اونو نسبت داد به خانواده ام كه بسيار ناراحتم كرد
وقتي خانوادم اينو فهميدن شديدا واكنش نشون دادن
بعد اين جريانات رفتارهاي اين خانواده بدتر هم شده و مرتب در قضاوت و غيبت در مورد من هستن
واقعا بودن با اونها همه وجودم رو پر از انرژي هاي منفي ميكنه چيكار بايد بكنم خيلي تو فشار رواني هستم
در ضمن هفته بعد كنكور دارم و اصلا نميتونم تمركز كنم
توروخدا يه راهي نشونم بدين من بايد كنكور رو قبول شم

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 161 تاريخ : سه شنبه 29 تير 1395 ساعت: 13:26

با عضویت در

کانال تلگرام کانون مشاوران

کدتخفیف: 386Ggf6Fn79

Telegram-for-Android

علاوه بر دریافت مطالب جالب و مفید روانشناسی

از 10% تخفیف مشاوره

در مراکز برتر مشاوره ایران برخوردار شوید.

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 202 تاريخ : سه شنبه 29 تير 1395 ساعت: 11:41

بنام خدا. با سلام و عرض احترام و سپاس از این كمك شما؛ مرد 41 ساله و كارمند هستم و همسرم 34 ساله خانه دارهر دو لیسانسه. مدت 5 سال از ازدواج ما میگذرد و مشكلات زیادی با هم داشته ایم و قهرهای مكرر كه یا من یا همسرم شروع كننده آن بوده ایم.
اصلی ترین مشكلات ما در مورد 1. عدم اعتماد من به همسرم بخاطرعدم صداقت ایشان 2. انتشار مسائل و مشكلاتمان به غیر و بخصوص تمامی خانواده و فامیل ایشان و حتی همسایه ها توسط همسرم 3. عدم تناسب و هماهنگی سطح عواطف و مسئولیت پذیری همسرم و 4. لجاجت همسرم در نپذیرفتن مشكلاتش و ادامه و تكرار رفتارهای آزاردهنده اش كه با هدف تلافی با من انجام می دهد 5. من در مواجهه با این موارد از آنجا كه همسرم لجبازی می كند و روی اعصابم می رود، عصبی میشوم و تلخ گویی و بعضا توهین كرده ام.
توضیحات: برای دیدار والدینم هفته ای 2 مرتبه و مسافرتهای اغلب خانوادگی باتفاق می گذارم. من كوچكترین و آخرین فرزند خانواده هستم كه پس از ازدواج مستقل شدم و از ارتباط بیشترم با والدین كه هم اكنون كهن سالی را می گذرانند با همسرم قبل از ازدواج صحبت كرده بودم و ایشان نیز پذیرفته بود. سعی بر آن داشتم كه مواظبت كنم تا كه كسری از این بابت برای همسرم نگذارم و لوازم و ملاحظات رفاه ایشان را در حد مطلوب تهیه كرده ام. ولی ایشان و مادرشان (پدرشان را در كودكی از دست داده اند) بعد از ازدواج آهسته آهسته روابطشان با خانواده ام را كم و نهایتا قطع كردند و شنیدم كه گفته بودند فقط مرا میخواهند نه خانواده ام را. اخیرا خبر دار شده ام خودش و مادرش و اطرافیانش تقریبا تمامی فامیل ایشان از جزئیات مشكلات داخلی ما با اطلاعند پشت سر من و خانواده ام ناسزا هم می گویند و حتی همسایگان منزل مادرشان از این نفرت و نثار نمودن لعن و نفرین و هتاكی بی بهره نیستند.
من سعی كردم تا حد امكان موضوعات را حتی برای اعضای اصلی خانواده ام هم باز نكنم تا حرمت ایشان حفظ شود و كینه ای از ایشان به دل نگیرند، ولی از آنطرف كاملا برعكس بوده است. فكر میكنم همسرم با توجه به نبود پدر در كودكی بیش از اندازه مورد توجه اطرافیان قرار گرفته به قسمی كه حتی مادرش به او سلام می دهد و با اندك تندی قهر پیشه می كند یا رفتارهای لجوجانه از خود بروز می دهد. با توجه به عدم صداقت ایشان كه مسائل را به غیر بازگو می كند (فایل مكالمات ایشان را شنیدم) و می گوید نگفتم، برای طرح مسائل شروع كننده برای حل مشكل نیست و در صورت طرح كردن موضوع از سوی من، پاسخهای متقابل در مورد رفتارهای من می دهد و لجاجت می كند. در چند مورد كه كسالت داشتم كمترین توجه و رسیدگی به من نمی كرد و در مكالمات به دوستانش می گفت مرگ من برای او بهترین خبر است تا با سربلندی به خانه مادری باز گردد. حتی یكبار از دادن سیانور به من صحبت می كرد.
اخیرا به خاطر بد بودن تعامل مان عصرها دیر به خانه برمیگشتم و متوجه شدم به عمد و از روی لجبازی برای تفریح و هواخوری بدون اطلاع من از خانه بیرون می رود در حالیكه از او اكیدا خواسته بودم بهنگام خروج از منزل مرا مطلع كند و البته هیچ وقت با بیرون رفتنش مخالفت نكرده بودم. در آخر در یكی از این موارد زودتر از او به خانه برگشتم و به منزل راهش ندادم. چندی پیش باتفاق اقوامش برای بازگشتش جلسه گرفتیم و من این بار همه مسائل را بی پرده گفتم (این جلسه 5 امین جلسه بود و هر بار با یكی از فامیلش جلسه می گیرد). البته چند بار این اخراجها انجام شده و هر بار من تنها در مقابل چند نفر از اقوامش قرار گرفتم و با قول و قرار شفاهی مراجعت كرده اما باز هم طلب كار بوده و بنای پیش را ادامه داده. در آخرین جلسه فامیلش ابراز می كنند كه او بیشتر مقصر است و من هم در مواردی تندی داشته ام كه به آنها واقفم و میدانم بدلیل این شرایط آستانه تحملم كم شده و زود از كوره در می روم و تندی می كنم. همچنین من با بچه دار شدن ایشان تا كنون مخالفت كرده ام. ارتباط زناشویی ما با بالا گرفتن مسائلمان كم و بی كیفیت شده. ضمنا” همسرم گرم مزاج و من نسبت به او متوسط هستم و حدس میزنم مقداری این نا هم خوانی هم در مسائل ما موثر بوده است.
نهایتا بخاطر بی حرمتی های او كه نسبت به من و والدینم پشت سر ما انجام داده، ادامه با او را به صلاح خود و او نمی دانم و هر چه فكر میكنم می بینم دیگر نمی توانم به او اعتماد كنم و كمی حس تنفر نسبت به او دارم و برای شروع دوباره بسیار بی انگیزه و خسته ام. به نظرتان جدایی راه من است؟ لطفا راهنمایی كنید. با سپاس از شما.

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 167 تاريخ : دوشنبه 28 تير 1395 ساعت: 19:18

سلام من ۳۴ سالمه ۲ تا بچه دارم جدیدا دچار یه شکست مالی شدم واضطراب و استرس شدید گرفتم طوری که اصلا هیچ کاری نمیتونستم انجام بدم.
چون خیلی تو زندگی شغلی و شخصیم اثر داشت رفتم روان پزشک که برام سرترالین شروع کرد الان یک ماهه مصرف میکنم ولی بهترم ولی میترسم اعتیاد آور باشه یابعدا هر مشکلی داشتم بخوام با قرص حلش کنم.
ولی الان از آینده نا امیدم و احساس میکنم نمیتونم زندگیمو کنترل کنم و این امر دوباره واسم استرس زا همراه با بی حالیو و تپش قلب میشه ولی به شدت قبل نیست. من باید چیکار کنم از این احساس راحت شم و دیگه سراغم نیاد؟

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 176 تاريخ : دوشنبه 28 تير 1395 ساعت: 19:18

سلام من ۳۴ سالمه ۲ تا بچه دارم جدیدا دچار یه شکست مالی شدم واضطراب و استرس شدید گرفتم طوری که اصلا هیچ کاری نمیتونستم انجام بدم.
چون خیلی تو زندگی شغلی و شخصیم اثر داشت رفتم روان پزشک که برام سرترالین شروع کرد الان یک ماهه مصرف میکنم ولی بهترم ولی میترسم اعتیاد آور باشه یابعدا هر مشکلی داشتم بخوام با قرص حلش کنم.
ولی الان از آینده نا امیدم و احساس میکنم نمیتونم زندگیمو کنترل کنم و این امر دوباره واسم استرس زا همراه با بی حالیو و تپش قلب میشه ولی به شدت قبل نیست. من باید چیکار کنم از این احساس راحت شم و دیگه سراغم نیاد؟

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 157 تاريخ : دوشنبه 28 تير 1395 ساعت: 19:18

سلام
من با یك آقایی آشنا شدم و قصد داریم كه با هم ازدواج كنیم. یك سال و نیمه كه همدیگه رو می شناسیم. همه دوستان و اطرافیان سعی كردند به من برسونن كه این آقا در سطح من نیست و نباید باهاش ازدواج كنم. اما یك سری اخلاقیاتش باعث شد كه به حرف كسی گوش نكنم. برای مثال خیلی آدم آروم و ساده و سخت كوش و بدون حاشیه ای هستش. گرچه از نظر ظاهری خیلی ساده و معمولیه اما من حس كردم به دلیل همین محاسن اخلاقی می تونم به عنوان مرد آیندم روش حساب كنم و زندگی خوبی باهاش داشته باشم.
چندماهی می شه كه نامزدم رفتار هاش با من عوض شده و حساسیت و سختگیری بیش از اندازه ای كه داره عصبیم كرده. خودش مدعی می شه از عشق زیاده اما برای من واقعا عذاب اور شده طوری كه دوست نطارم باهاش حرف بزنم بیشتر مواقع. از طرفی 2،3 هفته هستش كه توی یك شركت با یه آقایی شریك شدم و با هم كار می كنیم. بر خلاف نامزد خودم، این همكار جدیدم خیلی پر انرژی و شاده و ضاهر و وضعیت اقتصادی خیلی خوبی داره. حس می كنم دارم كم كم جذب این همكارم می شم و اون هم مشخصه كه توجه خاصی به من داره. تا به امروز هروقت خواستگار هایی داشتم كه از نامزد خودم از همه نظر بهتر بودن باز هم ردشون كردم و وفادار موندم.چشمم مال و تیپ و قیافه هیچ كس دیگه رو نگرفته تا حالا. اما این همكارم یه حس خاصی توی دلم به وجود میاره و دوست دارم بیشتر روز رو به بهونه كار با ایشون بگذرونم.
هم خیلی حس عذاب وجدان وحشتناكی دارم و هم خیلی می ترسم كه اشتباهی كنم كه برگشتی نداشته باشه.
لطفا راهنماییم كنید.

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 165 تاريخ : دوشنبه 28 تير 1395 ساعت: 14:38

سلام.

من یک سال پیش با خانمی نامزد کردم که دختر یکی از دوستان صمیمی مادرم هست و علاوه بر اینکه من علاقه شدیدی به ایشون دارم، مادرم هم نسبت بهش همینطور بود. هنوز دو سه ماه از عقدمون نگذشته بود که مادرم به بهانه های مختلف با من دادوبیداد میکرد و منو شدیدا مواخذه میکرد. این داستان از پوشش خانوم من شرو شد. من معتقد هستم که خانمم خودش باید بعد از علاقه مند شدن به یک طرز پوشش جدید، پوششش رو عوض کنه و این نیاز به زمان میبره اما مادرم همیشه بعد از هر جلسه ای که خانمم و ایشون و اعضای فامیل همدیگه رو میدیدن با من (بدون این که همسرم متوجه بشه) جنگ و دعوا داشت. الان که به لطف خدا یکی دو ماهی هست که این مشکل (به روش خودم البته) حل شده حالا پای بهونه های جدید به این جنگ و دعواها باز شده و خیلی هم شدیدتر شده در حدی که مادرم خیلی وقت ها به من جملاتی میگه مثل اینکه اگر قراره فلان مساله ادامه داشته باشه باید وسایلتو جم کنی بری خونه پدرزنت و از اینحرفا. بهونه های جدید هم اینه که چرا وقتی دایی های من اومدن خونمون (که تقریبا هفته ای 2 یا 3 بار میان) شما دوتا همش داشتید با هم صحبت میکردید و با مهمونا نبودید. و هرچه من توضیح میدم که من حالم خوب نبود و داشتیم سر مساله ای با هم حرف میزدیم قبول نمیکنه. به من میگه رفتارت بعد از ازدواج عوض شده و دیگه به مادرت و برادرات ارزش قائل نمیشی و از این حرفا. این اواخر ایشون کمر دردی داشتن و چند روزی نمیتونستن کار کنن. خانم من خودش این مدت رو بدون اینکه من حرفی بزنم اومد خونه ما و تمام کارهای مادرم رو انجام داد و ما فقط یک شب با خانواده خانومم تو اون مدت برای شام بیرون رفتیم و دوباره خانمم اون شب برگشت خونه ما تا کمک کنه اما این خودش شده داستان جدید!

نمیدونم مشکل کجای کاره. این وضعیت خیلی داره بد میشه و این دعواها داره یواش یواش به سمت همسر من هم پیش میره. حتی خونواده ایشون. لطفا راهنمایی بفرمایید.

ممنون

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 171 تاريخ : دوشنبه 28 تير 1395 ساعت: 14:38

سلام
ازهمین اول به خاطر زیادی حرفام ازتون عذر میخوام ولی کاشکی وقت بذارید وتمام اون رو از اول تا اخر بخونید
تمام عمر18 ساله ام رو باپدر خشک وبی عاطفه ومادری که تمام توجهش رو به خواهر بزرگ ترم معطوف کرده بودگذروندم (البته صادقانه بگم ک مادرم اوایل تا 13 سالگی تقریبا بامن رفتار خوبی داشت غیر از تحقیر ها وکتک هه البته)کمبود های زیادی داشتم که به خاطرش حاضر بودم به هرفردی متوسل شم اولین کسی که به خودم قبولوندم عاشقشم اولین پسری بود که توزندگیم دیده بودم پسرخالم وبرای جلب کردن توجهش حتی تا عرضه کردن خودم هم پیش رفتم ولی خب چندان جذابیتی واسش نداشتم وحتی به مرحله ی دوستی هم نرسید. به همین منوال سعی در ایجاد رابطه باافراد دیگری هم داشتم که جدی ترین اونها در حد یک چت بود وخب اون مردی بود که تمام محبتی رو که من ازش میخواستم بهم میداد واز دست دادنش یک سال زندگی مت رو مختل کرد واما بزرگ ترین معضلم که من رو تاپای خودکشی هم رسوند پسری است که فک میکنم در علاقم بهش کمی منطق هم به خرج دادم اما اون حتی به من نگاهم نمیکرد وچند وقت پیش یه جوری بهم فهموند که دور وبرش پیدام نشه

والان توزندگی من فقط یک موجود دوست داشتنی وجود داره که اونم عزراییله ازخودم متنفرم از خواری وزاری خودم.ازاین که اون پسر منو حتی واسه هم خوابگی اش هم قبول نداشت قیافه وهیکل بدی ندارم_گرچه اعتراف میکنم که هزار برابر ازمن بهتر بود_ولی باتمام این ها هیچ مردی جذبم نمیشه وهیچ زنی بهم محبت نمیکنه.الان واقعا میخوام بمیرم ولی به خاطر خودکشی ای که چند سال قبل انجام دادم ونتیجه اش افتضاح شد جراتش رو ندارم نمیدونم میتونید بهم کمکی کنید یانه ولی واقعا نمیتونستم این همه حرفو توسینم نگه دارم

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 171 تاريخ : دوشنبه 28 تير 1395 ساعت: 14:38

سلام خسته نباشید واقعا ممنون که به سوالات پاسخ میدید
دختری هستم 21 ساله دانشجوی دندانپزشکی که مدت 1.5سال پیش به طور خیلی اتفاقی با پسری که دانشجوی دکتری برق هست آشنا شدم هر دو مذهبی مقید. از همون اول اصلا فکر ازدواج و آشنایی نبود اما حالا بعد 1.5 سال به طور جدی قصد ازدواج داریم و طی یکی دو ماه دیگه خانواده هارو درجریان میزاریم و احتمال زیاد خانواده ها موافقت کنند نکته اینجاست که ما هیچ مشکلی باهم نداریم و با هم احساس خوشبختی میکنیم و خیلی عالی همدیگرو درک میکنیم و معیارهای زندگیمون مثل همه. و خیلی سعی کردیم که منطقی تصمیم بگیریم و همدیگرو سنجش کنیم ولی خوب صد درصد نمیشه و احساسات خواه ناخواه به وجود میاد و الان ما خیلی بهم علاقه داریم و وابسته شدیم و هم اون هم من اولین رابطه رو داریم تجربه میکنیم و قبلا تجربه ای در این مورد نداشتیم
سوال من اینجاست که با وجود اینکه همه چی خوبه و معیار های هم رو پوشش میدیم اما من فقط نسبت به اینکه آشنایی ما با چت بوده همش بدبینم چون همه مشاورا آشنایی از این طریق رو رد میکنن میخام بدونم روش آشناییمون میتونه تو تصمیممون و زندگی آیندمون تاثیر بزاره یا نه ممنون

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 167 تاريخ : دوشنبه 28 تير 1395 ساعت: 6:22

با سلام.بنده یک سال است که ازدواج کرده ام. از ابتدا هم درمورد حجاب با همسرم صحبت کرده ام که لزومی به چادر پوشیدن ندارد ولی حجابش را باید رعایت کند. در مواقعی من در مورد طرز شال یا روسری یا مانتو و … بقول ایشان گیر می دهم.ایشون همیشه ناراحت شده و من را متهم به گیردادن زیاد میکنند.به نظر شما من چه کاری باید انجام دهم که هم ناراحت نشوند و هم حرف بنده را گوش کنند؟

- - , .
.

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 164 تاريخ : يکشنبه 27 تير 1395 ساعت: 15:24

با سلام دختری 21 ساله هستم با پسری که مشکل خاصی باهاش ندارم و حتی دوستش دارم و ایده آل من هست قصد ازدواج دارم مشکل من اینجاست که نمیتوانم روابط عاشقانه را باور کنم و همش فکر میکنم که قرار است این عشق تمام شود و زندگی من هم مثل زندگی پدر مادرم و بقیه سرد خواهد شد درحالیکه واقعا هیچ دلیلی برای این سرد شدن پیدا نمیکنم اما همش در شک و تردیدم و عشقی که وجود دارد را باور نمیکنم فکر میکنم دروغه خوابه فکر میکنم من هم مثل پدر مادرم زندگی خواهم کرد. کم رنگ تر شدن عشق بین برادر و نامزدش که یک ونیم سال است نامزدند اما با هم بدرفتاری میکنند، این بدبینی من را شدت بخشیده است درضمن پسری که میخام باهاش ازدواج کنم خیلی رابطه گرم و صمیمی تو خانوادشون حاکمه و پدر مادرش خیلی رابطه خوبی باهم دارن و من واقعا به عینه میبینم که عشق رو از پدر مادرش یاد گرفته و این اختلاف رفتاری بین خانواده ها منو بیشتر نگران میکنه چون فکر میکنم درکمون از هم کم میشه و حتی فکر میکنم که اگه یه هر مورد خواستگار دبگه هم بود همین شک و تردید هم باز بود و من نمیتونم عشق رو باور کنم و این عذابم میده خیلی به ماسختون نیاز دارم ممنون

- - , .
.

مشاوره خانواده...
ما را در سایت مشاوره خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : استخدام کار mohavell بازدید : 171 تاريخ : يکشنبه 27 تير 1395 ساعت: 15:24